سلامت نیوز-*محمد هادی جعفرپور: آن شب سرد زمستانی که مصطفی با سقوط از طبقه دهم هتل خودش را از درد و رنج این دنیا خلاص کرد نمی دانست که با رفتنش،چه آینده ی تلخی برای همسر ودختر شش ساله اش رقم می زند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از خبرآنلاین، نسترن حرفهایش را اینگونه شروع کرد:خانواده ها با ازدواج من و مصطفی مخالف بودند،آنقدرمخالفت و سختگیری هاشون ادامه یافت تا بالاخره من و مصطفی شبانه راهی شیرازشدیم،پس از چند روز آوارگی در شاهچراغ عقد کردیم و ماندگار شهر شما شدیم. اول زندگی با تمام سختی ها و مشکلاتش برای من و مصطفی که عاشق هم بودیم ،شیرین و جذاب و البته قابل تحمل بود تا اینکه نازنین زهرا دنیا آمد.با تولد دخترم فکر کردیم خانواده ها گذشته را فراموش می کنند به خاطرتولد اولین نوه ی خانواده هم که شده در این شیرینی با ما شریک می شوند وما را می بخشند،اما گذشتِ زمان نه تنها باعث فراموشی نشده بود بلکه نفرت و خشم خانواده ها بیشترشده بود.
طرد شدن از خانواده در کنار اوضاع بد مالی و گرفتارهای جور کردن مایحتاج ابتدایی یک زندگی سه نفره آن هم با حقوق کارگری واقعا سخت بود،به چشم می دیدم که مصطفی مثل شمع آب می شد و دم نمی زد.اما انگار سکوتش آتش زیر خاکستر بود که آتش کشید به جان و تنِ من و بچه ام....یک روز صبح از هتل زنگ زدند که بیا جنازه ی شوهرت را تحویل بگیر و ...چند روز پس از خودکشی مصطفی پیام های گوشی ام را چک کردم که دیدم برام پیام داده :نسترن جان،هر روز و شبی که میام خونه و دستم خالی هست پیش تو و دخترمون خجالت می کشم،من مردِ این شرایط نیستم حلالم کن...
پس از مرگ مصطفی،مدیرِ هتل، نسترن را استخدام می کند و چند سال بعد نسترن با یکی از کارگران هتل ازدواج می کند.نسترن با بغضی فروخورده از اتفاقات و مشکلات سالهای پیش از مرگ مصطفی می گفت و هر مرتبه که نام مصطفی بر زبانش جاری می شد در نگاهش شور عشق و تعلق خاطری را که با یاد مصطفی زنده می شد می دیدم.گرچه علت حضورش مشکلی بود که با همسر فعلی اش داشت اما آنقدر گرم و با شوق از مصطفی سخن می گفت که دلم نمی آمد کلامش را قطع کند تا اینکه یک جمله شد کلید ورود به زندگی جدیدیش،زمانی که گفت:هر چقدر مصطفی مرد بود این مرادِ از خدا بی خبر نامرد است...
نسترن ادامه داد:نازنین زهرا ده ساله بود که با مراد ازدواج کردم ،برای منِ بیوه با یتیمی که یادگار مصطفی بود و هیچ پشت و پناهی نداشتم مراد شده بود مرد داخل شناسنامه ام، که جز این، بودو نبودش فایده دیگه ای نداشت. چاره ای نداشتم و باید می ساختم و با بدخلقی و بد دلی هاش، کنار می آمدم ودم نمی زدم . او هم نهایت سوء استفاده را از بی کسی من می کرد و همه جوره ظلم می کرد.کافی بود می دید با یکی از کارگرهای هتل حرف می زنم. تا یک هفته باید جواب پس می دادم که با طرف چه سر و سری دارم،.
آب دهانش را قورت داد و ادامه داد:آقای وکیل! با همه ی ظلم و نامردی هاش ساختم ودم نزدم ولی این کاری که در حق من و دخترم کرد دیگه جونم رو به لبم رسونده.اگه قانون تقاص من و دخترم رو گرفت که هیچ وگرنه خودم دست به کار میشم.
نسترن انگار نمی خواست به حرفهایش ادامه بدهد ، اما به زور به خودش مسلط شد.
_چند مرتبه که از سرکار بر می گشتم می دیدم که مراد داخل حمام هست و نازنین زهرا چشماش سرخ شده از اشک.هربار بهش می گفتم مادر چی شده؟می گفت:دلم برا بابا مصطفی تنگ شده وگریه کردم تا اینکه،چند روز پیش از هتل مرخصی گرفتم، طوری که مراد متوجه نشه کلید انداختم روی در، رفتم داخل خونه که دیدم مرتیکه ی بی حیا...
***
خلاصه پرونده:قریب به دو سال است که مراد،دخترِ نسترن را مورد آزار و اذیت جنسی قرار می دهد و دختر از ترس مادرش واینکه مراد تهدیدش کرده بود اگر به مادر یا معلمت حرفی بزنی،ننه ات رو طلاق می دهم و از خونه بیرونتون می کنم،بچه حرفی نزده تا روزی که نسترن بی هوا در حمام رو باز می کنه و متوجه موضوع می شود.
***
حسب اظهارات نازنین زهرا و مادرش،ابتدا با یکی از دوستان ِمدیر کلینیک مشاوره خانواده و..هماهنگ کردم تا نازنین زهرا را تحت درمان و روانکاوی قرار دهد،با توجه به وضعیت نازنین زهرا از دادستان ،وقت ملاقات گرفتم تا پیش از ارائه شکواییه و شروع تشریفات دادسرا به جهت عدم وجود پدر روند صدور دستور تعیین قیم اتفاقی *در دفاع از حقوق نازنین زهرا و نظارت ایشان بر تحقیقات مقدماتی تسریع شود.
اعلام جرم در چنین مواقعی همواره با دو چالش بزرگ رو به روست یکی ترس بزه دیده از بیان حقایق و دیگری نقصان ادله اثبات وقوع جرم.لذا حین تنظیم شکواییه درخواست اخذ نظر پزشکی قانونی وکارشناس روانشناسی با موضوع شناسایی مدت زمان آزار جنسی و تعیین نوع آزار و اذیت های مراد علیه دختر بچه را مطرح کردم. خوشبختانه دادستان نهایت همکاری را در این مورد داشت و با دستوری خاص ضابطین قضایی و کارشناسان مرتبط با قضیه را متوجه حساس بودن موضوع کرد.اگر چه متواری شدن مراد تا حدودی روند رسیدگی را دچار مشکل می کرد اما عدم حضورش قرینه ای بود بر اثبات ادعای ما که باید نهایت استفاده را از آن می کردم.
بنابر گواهی پزشکی قانونی،فارغ از اینکه آسیب های روحی-روانی فراوانی به نازنین زهرا وارد شده بود،آسیب های جنسی وارده بر وی را در قالب رابطه نامشروع غیر از زنا تشریح از دادستان استدعا کردم بنا برماده5قانون حمایت از کودکان و نوجوانان (مصوب25/9/81)که چنین جرایمی را از جمله جرایم عمومی معرفی کرده شخصا علیه مراد اعلام جرم کنند تا مستند به ماده637قانون مجازات اسلامی و ماده2و4قانون حمایت از کودکان، کیفرخواست علیه مراد صادر شود.
با این درخواست این فرض که ممکن است مراد نسترن را تحت فشار قرار دهد تا از ادامه شکایت خویش صرفنظر کند نیز مردود کردم و راه برای خلاص شدن نسترن از تهدیدات مراد باز شد.
بنا بر دستور دادستان حکم جلب سیار مراد صادر،ماموران آگاهی با رد یابی خط موبایل،وی را در روستاهای اطراف شیراز دستگیر و به بازداشتگاه اعزام کردند.با توجه به وضعیتی که پیش آمده بود ادامه زندگی مراد و نسترن امری باطل و غیر ممکن بود اما تنها حربه و ترفند مراد همین بود که از این طریق نسترن را تحت فشار قرار دهد.لذا به موازات پرونده ی نازنین زهرا،پرونده ی مطالبه مهریه ،نفقه و..به انضمام طلاق از سوی نسترن را علیه مراد مطرح کردم تا حجم فشارهای وارده وی را وادار به قبول شرایط کند.در جریان پرونده ی کیفری،از سوی نازنین زهرا دادخواست ضرر و زیان ناشی از جرم را نیز تقدیم محکمه کردم تا هزینه های روانکاوی و...نازنین زهرا تامین شود.
علی رغم پیشرفت پرونده کیفری،ترس و نگرانی نسترن از وضعیت آینده ی مراد و فارغ شدن وی از زندان و...را احساس می کردم تا جایی که بعضا علی رغم میل باطنی اش،با روند پرونده ی طلاق و...مخالفت می کرد که اصرارهای نازنین زهرا وی را تشویق به ادامه ی مسیر می کرد.جهت آرامش خاطر وی ماده23قانون مجازات اسلامی را در باب مجازات های تکمیلی مانند الزام به اقامت در مکان مشخص و..را برایش شرح دادم تا خیالش از تهدیدات احتمالی مراد راحت شود...
حکم محکومیت به تحمل 99ضربه شلاق بابت رابطه نامشروع به انضمام تحمل حبس و...به استناد قانون حمایت از کودکان و نوجوانان که به مراد ابلاغ شد.
از قاضی ناظر زندان درخواست کردم تا اجازه دهند ملاقاتی با مراد داشته باشم که پذیرفتند. در ملاقات با مراد با این هدف که با شرایط تعیین شده در باب مهریه و طلاق نسترن و...کنار بیاید از عواقب احتمالی پرونده هایی که علیه وی مطرح شده بود صحبت کردم . علی رغم بدقلقی ابتدایی اش اما زمانی که کل جریان را برایش شرح دادم قبول کرد تا وجهی به عوض مهریه و...به نسترن بپردازد و از داخل زندان ترتیب تفویض وکالت در طلاق را بدهد.به این ترتیب و با توجه به مجازات تکمیلی مندرج در حکم،خیال نسترن از اذیت و آزارهای احتمالی مراد راحت شد و مادر و دختر گوشه ای از این شهر به زندگی خویش مشغول شدند.
*وکیل دادگستری
قیم اتفاقی:در مواقعی که مجنی علیه(بزه دیده=کسی که علیه او جرمی واقع شده) پدر یا قیم مشخصی ندارد واز نظر سن یا اوصاف عقلی و..فاقد شرایط اعلام جرم باشد دادستان به حمایت از وی تا تعیین قیم معین،برای وی قیمی تعیین می کند که به نام قیم اتفاقی شناخته می شود.
آن شب سرد زمستانی که مصطفی با سقوط از طبقه دهم هتل خودش را از درد و رنج این دنیا خلاص کرد نمی دانست که با رفتنش،چه آینده ی تلخی برای همسر ودختر شش ساله اش رقم می زند.
نظر شما